لغو کلیه امتحانات دانشگاه‌های آزاد استان خراسان رضوی تا پایان روز جمعه ۳۰ خردادماه افشای شیوه جاسوسی واتس‌آپ برای اسرائیل فعالیت دفاتر اسناد رسمی با یک‌سوم ظرفیت تأثیر وحشتناک حملات موشکی رژیم صهیونیستی بر بیماران بستری حقوق خردادماه ۱۴۰۴ بازنشستگان کشوری به‌موقع پرداخت می‌شود پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (سه‌شنبه، ۲۷ خرداد ۱۴۰۴) | از فردا، هوای مشهد خنک می‌شود درگیرشدن ۲۱ استان کشور، از ابتدای حملات رژیم صهیونیستی تاکنون | به حدود ۱۰۰۰ نفر اسکان اضطراری داده شد (۲۷ خرداد ۱۴۰۴) آمادگی کامل نظام سلامت در شرایط جنگی مدیریت اقامت و خروج زائران خارجی مشهد، در دستور کار ستاد شرایط اضطراری خراسان رضوی با کمک بسیج ناحیه یک عمار مشهد اجیرشدگان یک زن برای انتقام‌گیری دستگیر شدند پیگیری شهرآرا برای آزمون‌های لغو شده | خانواده‌ها نگران برگزاری آزمون‌ها نباشند مراقب چشم‌ها در برابر موج انفجار باشید داروخانه‌ها طبق روال معمول در حال ارائه خدمات به مردم هستند تأکید مدیرکل سازمان حفاظت محیط‌ زیست تهران بر حفظ منابع حیاتی اطلاعیه جدید دانشگاه آزاد اسلامی مشهد درباره نحوه برگزاری امتحانات (۲۷ خرداد ۱۴۰۴) دستور به دادستان‌های کشور برای برخورد شدید و عبرت‌آموز با جاسوسان رژیم صهیونیستی شهادت ۳ تن از همکاران شاغل و بازنشسته سازمان تأمین اجتماعی در حملات رژیم صهیونیستی وام ۵۰ میلیون تومانی به حساب ۲ هزار و ۲۹۰ بازنشسته خراسانی واریز شد (۲۷ خرداد ۱۴۰۴) مهمان‌نوازی مشهدی‌ها در روز‌های سخت اهمیت ورزش زیاد در جوانی برای کنترل فشار خون در میانسالی وضعیت ذخیره دارویی در حوزه تحت پوشش دانشگاه علوم پزشکی مشهد مطلوب است بانوی مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۷ خرداد ۱۴۰۴) واکنش سازمان غذا و دارو به شایعه کمبود دارو‌های پیوند عضو بیمار مرگ مغزی ساکن تربت‌جام جان ۴ نفر را نجات داد (۲۷ خرداد ۱۴۰۴) آتش‌سوزی سه نفتکش در دریای عمان + عکس مهلت ثبت‌نام آزمون استخدامی آموزش و پرورش ۱۴۰۴ تمدید شد حمله مستقیم رژیم صهیونیستى به تیم هاى امدادى هلال احمر در حین عملیات | احتمال شهادت ٢ امدادگر اولویت در برنامه‌ریزی امتحانات، آرامش روان دانش‌آموزان است جزئیات اصابت پرتابه به آزادراه تهران-قم
سرخط خبرها

یک نیسان آبی در سرم از کوره راهی کوهستانی بالا می رود

  • کد خبر: ۳۴۳۳
  • ۲۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۱
سلمان نظافت یزدی

8 نفر و نصفی آدم نشستیم پشت نیسان آبی تا برسیم و نوع دیگری از زیستن را ببینیم. هم نفس شدن با عشایر هزارمسجد و آسودن در چادر عشایری وسوسه ای بود که می شد با آن نشستن توی بار نیسان آبی را برای سه ساعت تحمل کرد و کوبیده شدن گُرده را به دیواره های بار در کوره راه نادیده گرفت. ما به دیدن یک اُرس صبور و پیر خرسند بودیم. به دیدن رنگارنگی کندوهایی که در دامنه چیده شده بودند شیرین می شدیم، به بالابردن دست و گفتن «خسته نباشی» و «مانده نباشی» چوپانی سرحال می آمدیم و می گذشتیم تا به چادری برسیم که قرار بود میزبانمان باشد.
گرگ ومیش هوا بود که کنار چادر، نیسان نفس راحتی کشید و ما خاک را از رخت هایمان تکاندیم و چای زغالی را از نگاه مهربان میزبانمان نوشیدیم؛پیرزن و پیرمردی که راه و رسم مهربانی و میزبانی را در کوهستان بلد بودند. بیرون چادر، آسمان شب را پوشیده بود که ما دور آتش نشستیم و از روزهایی که بر این عشایر گذشته سخن گفتیم، در هوای هزارمسجد و افسانه هایش نفس کشیدیم و هیزم روی هیزم گذاشتیم که شب بلند بود و حرف بی پایان. سر که بلند می کردی ستاره ای آشنا در آسمان به استقبالت می آمد؛ چشم که می چرخاندی پرهیب درختی آن طرف تر از تو انگار زمین را سرجایش نگاه داشته بود.
*
طلوع در کوهستان، خوردن صبحانه در دامنه سبز و با زیرصدای آب و چای آتشی، حتما یکی از معانی سرخوشی است. قرار بود رودخانه را دنبال کنیم، رودخانه ای که از مرز عبور می کرد، رودخانه ای که اگرچه حالا شکوه گذشته را نداشت، اما هنوز می توانست خرسنگ ها را به بازی بگیرد. کوهستان پر از قصه بود، قصه آدم هایی که با شترها از اینجا عبور کرده اند، قصه آدم هایی که حریص شکار و صدای گلوله هستند، قصه باد که کسی نمی داند چه چیزی را تکان می دهد که برای خودش هیچ اتفاقی نمی افتد. پر بودیم از انکار شهر، پر بودیم از انکار ملال، پر بودیم از سؤال های بی پاسخ، پر بودیم از انسان بدوی. می توانستیم بدون واسطه حصارها و میدان ها با علف ها سخن بگوییم و با سنگ ها درددل کنیم.
*
غروب بود که سایه های کِش دارمان از پشت نیسان آبی روی کوه افتاده بود. غروب بود که ملال داشت تسخیرمان می کرد، غروب بود که می دانستیم دوباره داریم برمی گردیم به همان نوع زیستن که نامش را زندگی شهری گذاشته ایم، غروب بود که داشتیم برمی گشتیم به زنجیر، غروب بود که داشتیم می فهمیدیم ما برای این نوع زندگی دیگر ساخته نشده ایم، ما باید از ترافیک عبور کنیم، در شلوغی شهر به آدم ها خیره شویم و لباس هایمان اتوکشیده باشد.
شب بود که به شهر رسیدیم، شب بود که خاک را از رخت هایمان تکاندیم و شب بود...
چند خاطره روشن در ذهنمان، چند خاطره روشن در گوشی مان، تمام لذت ما بود از دیدن نوع دیگری از زیستن. یک نیسان آبی دارد در سرم از کوره راهی کوهستانی بالا می رود..

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->