صدور هشدار سطح نارنجی هواشناسی در ۹ استان (۲۲ تیر ۱۴۰۴) استاندار خراسان رضوی تأکید کرد: لزوم تکمیل زنجیره ارزش صنایع‌دستی در خراسان رضوی ماجرای سرقت مسلحانه خونبار در مشهد بعد از پخش سریال پایتخت ۷ شناسایی فرار مالیاتی ۱۴۱ میلیارد تومانی تولیدکننده محصولات آرایشی بهداشتی حدود ۳ هزار روانشناس و مددکار به آسیب‌دیدگان جنگ خدمات حمایتی ارائه می‌دهند استقبال از پایگاه‌های اوقات فراغت دانش‌آموزی در خراسان رضوی رو به افزایش است آمار شوکه‌کننده طلاق در ایران | بیشترین جدایی‌ها در ۵ سال اول ازدواج رخ می‌دهد دستور قضایی برای انتشار تصاویر سارقان مأمورنما در شهرری + عکس برای جابه‌جایی زائران اربعین به ۳۶۰۰ دستگاه اتوبوس نیاز است کشف یک تن مواد مخدر در شرق کرمان (۲۲ تیر ۱۴۰۴) کاهش ۴۳ درصدی ورودی سد‌های کشور در سال ۱۴۰۴ نسبت‌به سال گذشته بازدید سرزده از بیمارستان شهید کامیاب مشهد (امدادی) | امدادی که به امداد نیاز دارد صدور بیش از ۹ هزار و ۷۵۷ میلیارد ریال رأی محکومیت تعزیراتی در خراسان رضوی در بهار ۱۴۰۴ ابهام در سرنوشت «هلنا» کودک ۱۱ ساله اصفهانی در سالگرد ربودن او | آیا قتلی اتفاق افتاده است؟ رئیس شورای شهر تهران: شهرداری به تنهایی قادر به بازسازی خانه‌های آسیب‌دیده نیست بیماران خاص و صعب‌العلاج تأمین اجتماعی می‌توانند مستندات بیماری را در سامانه ثبت کنند ضرورت تأمین مصوبات مالی مرتبط با تأمین اجتماعی توسط دولت پیش‌بینی هواشناسی مشهد و خراسان رضوی امروز (یکشنبه، ۲۲ تیر ۱۴۰۴) | ماندگاری هوای گرم در استان اعتراف به قتل پس از ۲۴ ساعت | شوهرم را  کشتم، دوش گرفتم و  خوابیدم! خانه سالمندان، سرای گرانی | نگاهی به وضعیت مراکز نگهداری سالمندان در خراسان رضوی اعلام زمان ارسال نتایج ارزیابی داوطلبان ورود به دانشگاه فرهنگیان به سازمان سنجش ۴۵۰ هزار نفر داوطلب کنکور کارت ورود به جلسه گرفتند عاملی که خطر سکته مغزی در جوانان را ۲ برابر می‌کند اهدای عضو بیمار مرگ مغزی در مشهد به ۴ بیمار زندگی دوباره بخشید (۲۲ تیر ۱۴۰۴) افزایش تعداد واحد‌های خسارت‌دیده ناشی از جنگ تحمیلی اسرائیل به ۸ هزار واحد در تهران جزئیاتی از تعداد شرکت‌کنندگان در مرحله دوم کنکور سراسری ۱۴۰۴ در خراسان رضوی هزینه سالانه واکسن ضد هاری ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ میلیارد تومان است عامل اصلی افزایش فشارخون، این ماده معدنی است گزارش سازمان غذا و دارو از روند توزیع شیرخشک
سرخط خبرها

یک نیسان آبی در سرم از کوره راهی کوهستانی بالا می رود

  • کد خبر: ۳۴۳۳
  • ۲۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۱
سلمان نظافت یزدی

8 نفر و نصفی آدم نشستیم پشت نیسان آبی تا برسیم و نوع دیگری از زیستن را ببینیم. هم نفس شدن با عشایر هزارمسجد و آسودن در چادر عشایری وسوسه ای بود که می شد با آن نشستن توی بار نیسان آبی را برای سه ساعت تحمل کرد و کوبیده شدن گُرده را به دیواره های بار در کوره راه نادیده گرفت. ما به دیدن یک اُرس صبور و پیر خرسند بودیم. به دیدن رنگارنگی کندوهایی که در دامنه چیده شده بودند شیرین می شدیم، به بالابردن دست و گفتن «خسته نباشی» و «مانده نباشی» چوپانی سرحال می آمدیم و می گذشتیم تا به چادری برسیم که قرار بود میزبانمان باشد.
گرگ ومیش هوا بود که کنار چادر، نیسان نفس راحتی کشید و ما خاک را از رخت هایمان تکاندیم و چای زغالی را از نگاه مهربان میزبانمان نوشیدیم؛پیرزن و پیرمردی که راه و رسم مهربانی و میزبانی را در کوهستان بلد بودند. بیرون چادر، آسمان شب را پوشیده بود که ما دور آتش نشستیم و از روزهایی که بر این عشایر گذشته سخن گفتیم، در هوای هزارمسجد و افسانه هایش نفس کشیدیم و هیزم روی هیزم گذاشتیم که شب بلند بود و حرف بی پایان. سر که بلند می کردی ستاره ای آشنا در آسمان به استقبالت می آمد؛ چشم که می چرخاندی پرهیب درختی آن طرف تر از تو انگار زمین را سرجایش نگاه داشته بود.
*
طلوع در کوهستان، خوردن صبحانه در دامنه سبز و با زیرصدای آب و چای آتشی، حتما یکی از معانی سرخوشی است. قرار بود رودخانه را دنبال کنیم، رودخانه ای که از مرز عبور می کرد، رودخانه ای که اگرچه حالا شکوه گذشته را نداشت، اما هنوز می توانست خرسنگ ها را به بازی بگیرد. کوهستان پر از قصه بود، قصه آدم هایی که با شترها از اینجا عبور کرده اند، قصه آدم هایی که حریص شکار و صدای گلوله هستند، قصه باد که کسی نمی داند چه چیزی را تکان می دهد که برای خودش هیچ اتفاقی نمی افتد. پر بودیم از انکار شهر، پر بودیم از انکار ملال، پر بودیم از سؤال های بی پاسخ، پر بودیم از انسان بدوی. می توانستیم بدون واسطه حصارها و میدان ها با علف ها سخن بگوییم و با سنگ ها درددل کنیم.
*
غروب بود که سایه های کِش دارمان از پشت نیسان آبی روی کوه افتاده بود. غروب بود که ملال داشت تسخیرمان می کرد، غروب بود که می دانستیم دوباره داریم برمی گردیم به همان نوع زیستن که نامش را زندگی شهری گذاشته ایم، غروب بود که داشتیم برمی گشتیم به زنجیر، غروب بود که داشتیم می فهمیدیم ما برای این نوع زندگی دیگر ساخته نشده ایم، ما باید از ترافیک عبور کنیم، در شلوغی شهر به آدم ها خیره شویم و لباس هایمان اتوکشیده باشد.
شب بود که به شهر رسیدیم، شب بود که خاک را از رخت هایمان تکاندیم و شب بود...
چند خاطره روشن در ذهنمان، چند خاطره روشن در گوشی مان، تمام لذت ما بود از دیدن نوع دیگری از زیستن. یک نیسان آبی دارد در سرم از کوره راهی کوهستانی بالا می رود..

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->